بسم الله الرحمن الرحیم
مناظره مامون خلیفه عباسی با یکی از علمای اهل سنت
( کتاب ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، ج2، ص: 384)
قسمت سوم
مامون گفت: بعد از سابقه در ایمان کدام یک از اعمال بهتر مىباشند؟
گفتم: جهاد در راه خداوند از همه اعمال بیشتر ثواب دارد،
گفت: راست مىگوئى آیا در موضوع جهاد کسى را مانند على مشاهده مىکنى؟
گفتم: یا امیر المؤمنین در کدام یک از جاها ؟
مامون گفت: در هر جا که بخواهى،
گفتم: روز بدر؟
گفت: آرى من همین را مىخواهم.
و بعد مامون سؤال کرد: روز بدر چند نفر از مشرکان کشته شدند
گفتم: شصت و چند نفر از کفار در جنگ بدر کشته شدند
گفت: آنها که بدست على کشته شدند چند نفر بودند؟
گفتم: در حدود بیست نفر و بقیه هم به شمشیر دیگران از پا در آمدند
گفت: پس اکنون کدام یک از آنها بهتر در جهاد هستند و مقام آنها بالاتر مىباشد؟.
گفتم: ابو بکر که در خیمه در کنار رسول خدا بود و جنگ را اداره مىکرد فضیلت بیشترى دارد
مامون گفت: ابو بکر در خیمه رسول خدا چکار مىکرد!؟
و گفت: واى بر تو او خود به تنهائى بر جنگ نظارت داشت و یا با پیامبر شریک بود؟، و یا اینکه رسول خدا به او نیازمند بود و از او استفاده مىنمود؟!.
گفتم: پناه به خدا مىبرم اگر بگویم که رسول خدا به ابو بکر نیازمند بود و یا او مستقلا جنگ را اداره مىکرد و یا با او شرکت داشت،
گفت: پس حالا که چنین است فضیلت او در خیمه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله چیست که شما آن را فضیلت مىدانى، آیا کسى که شمشیر مىزند با کسى که در کنار رسول خدا نشسته یکى مىباشد؟
گفتم: همه لشکریان اهل جهاد بودند،
گفت: راست مىگوئى اما کسى که با شمشیر جنگ مىکند و از رسول و اسلام حمایت مىنماید و از لشکر پشتیبانى مىکند افضل از همه آن لشکر نخواهد بود مگر در کتاب خدا نخواندهاى که فرمود:
لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِینَ ... أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً (وَ رَحْمَةً) وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
«کسانى که در خانهها نشستهاند و مؤمن هم مىباشند و به کسى زیان نمىرسانند، مانند آنهائى که مشغول جهاد هستند و با جان و مالشان در راه خدا پیکار مىکنند مساوى نیستند آنها بر کسانى که در خانهها نشستهاند برترى دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
گفتم: ابو بکر و عمر مجاهد بودند یا خیر؟
گفت: آرى ولى به من بگو آیا ابو بکر و عمر نسبت به آنهائى که در این جنگ شرکت نداشتند برترى دارند یا خیر؟
گفتم: آرى فضیلت دارند
گفت: پس هم چنین کسى که جان خود را بذل مىکند بر ابو بکر و عمر برترى دارد؟
گفتم: آرى چنین مىباشد، .............. ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
مناظره مامون خلیفه عباسی با یکی از علمای اهل سنت
( کتاب ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، ج2، ص: 384)
قسمت دوم
اى اسحاق روزى که خداوند رسول خود را مبعوث کرد، چه عملى از همه بهتر و برتر بود،
گفتم: کلمه شهادت که از روى اخلاص گفته مىشد و پیشى گرفتن به اسلام و قبل از همه مسلمان شدن و عمل به احکام اسلام کردن.
گفت: راست مىگوئید در کتاب خداوند آمده است السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ، کسانى که از همگان پیشى گرفتهاند آنها مقرب مىباشند و در بهشت متنعم مىباشند، در اینجا مقصود از سابقون کسانى هستند که زودتر مسلمان شدهاند، آیا مىدانى کسى قبل از على علیه السّلام اسلام آورده باشد؟.
گفتم: یا امیر المؤمنین على در حالى اسلام آورد که هنوز کودک بود و احکام بر او جارى نبود، ولى ابو بکر هنگامى که مسلمان شد در کمال عقل بوده و احکام هم بر او واجب مىشد،
مامون گفت: شما به من جواب بده کدام یک از آنها زودتر مسلمان شدند تا من در این باره با شما مناظره کنم،
گفت: البته معلوم است که على قبل از ابو بکر مسلمان شده است.
مامون گفت: به من بگو هنگامى که على مسلمان شد آیا رسول خدا او را به اسلام دعوت کرد و یا خداوند به او الهام فرمود و او هم اسلام اختیار کرد،
اسماعیل گوید: من در این جا به زمین نگاه کردم و در فکر فرو رفتم، اگر بگویم با الهام بوده که او را به رسول خدا مقدم و برتر داشتهام، زیرا رسول خدا قبلا از اسلام خبر نداشت تا آنگاه که جبرئیل آمد و به او تعلیم داد.
لذا گفتم: البته پیامبر او را دعوت به اسلام کرد،
مامون گفت: حالا که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله او را به اسلام دعوت کرده آیا به امر خدا بوده یا رسول خدا خود از روى تکلف [و سر خود] او را دعوت کرده است؟
گفتم: پیامبر کارى از روى تکلف نمىکند زیرا خداوند مىفرماید: وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ*، پیامبر کارى بدون اذن خدا نمىکند و او را بفرمان خدا دعوت کرده است.
مامون گفت: اى اسحاق خداوند پیامبران خود را به کارهائى تکلیف مىکند که طاقت انجام آن را نداشته باشند؟
و گفت: به خداوند پناه مىبرم اگر خدا چنین کارى بکند آیا تو که مىگوئى در حال کودکى مسلمان شد و حکم بر او جارى نبود خداوند پیامبر خود را تکلیف کرد تا کودکانى که توانائى انجام مراسم دینى را ندارند به اسلام دعوت کند.
رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله کودکان را به اسلام دعوت کند و آنها هم هر ساعت از دین خود بر گردند و حکمى در باره آنها نباشد آیا هم چه چیزى بر خداوند جایز است که ما این گونه مطالب را به خداوند نسبت بدهیم؟
گفتم: به خداوند پناه مىبرم اگر در باره خداوند چنین عقیدهاى داشته باشم.
مامون گفت: من اکنون مشاهده مىکنم که تو یکى از فضائل بزرگ على علیه السّلام را که بر همه مردم فضیلت دارد و مقام و منزلت او را به جامعه معرفى مىکند و او یک ساعت مشرک نشده است آن وقت شما آن فضیلت را براى او نقص مىدانى، اگر خداوند پیامبر را امر کرده بود که کودکان را دعوت کند او کودکان دیگر را هم مانند على دعوت مىکرد؟.
گفتم: آرى چنین است، گفت: آیا خبر دارى براى تو روایت شده که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله یکى از کودکان دوره جاهلیت را به اسلام دعوت کرده باشد و یا یک کودکى از خویشاوندان خود را غیر از على به اسلام فرا خواند که گفته شود، پیامبر پسر عموى خود را با کودک دیگرى دعوت کرده باشد؟
گفتم: خیر چنین روایتى نقل نشده و من حدیثى در این باره ندیدهام......................ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
مناظره مامون خلیفه عباسی با یکی از علمای اهل سنت
( کتاب ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، ج2، ص: 384)
قسمت اول
اسماعیل بن اسحاق گوید: یحیى بن اکثم قاضى مامون الرشید، مرا با گروهى از مشایخ دعوت کرد تا در موردى با وى مذاکره کنیم، ما هم در منزل او اجتماع کردیم، یحیى گفت: امیر المؤمنین مامون امر کرده فردا بعد از فجر با چهل نفر از فقهاء و اهل فضل و دانش در منزل او اجتماع کنیم، و با هم مذاکره نمائیم.
اینک از میان خود چهل نفر از فقهاء و سخنوران و اهل نظر را انتخاب کنید تا پاسخ سؤالات را نیکو بدهند و از عهده مسائل مطروحه برایند، اینک هر کس را شایسته این مجلس مىدانید معرفى کنید، ما هم گروهى را نام بردیم و انتخاب کردیم و مراتب را به آنها اطلاع دادیم و روز بعد در منزل یحیى حاضر شدیم.
ما قبل از طلوع آفتاب به منزل یحیى رفتیم، او سوار شد و ما هم سوار شدیم، و به طرف خانه مامون رهسپار شدیم، بعد از اینکه وارد قصر مامون شدیم در یک اطاق ابتداء نماز گزاردیم، هنوز نماز ما تمام نشده بود که اذن ورود به اطاق مامون داده شد، ما همه وارد شدیم و در جاهاى خود مستقر شدیم.
مامون در حالى که لباس سیاه در بر کرده و عمامهاى دراز بر سر نهاده در جاى خود قرار گرفته بود، ما بر او سلام کردیم و او هم جواب سلام ما را داد و بعد از جایگاهش فرود آمد و عمامه خود را از سرش برداشت و لباسهاى سیاه را از تنش در آورد و متوجه ما شد و گفت: امیر المؤمنین دوست دارد در موضوعات دینى با شما مناظره کند تا پارهاى از مسائل روشن شود.
ما گفتیم: خداوند امیر المؤمنین را تایید کند هر چه در نظر دارید بفرمائید، مامون گفت: من عقیده دارم و در نزد خداوند هم به این عقیده گواهى مىدهم که امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السّلام بهترین مخلوقات بعد از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله مىباشد. على علیه السّلام از همگان به جانشینى پیامبر شایستهتر مىباشد، و خلافت و امامت بعد از رسول به او تعلق دارد، راوى گوید: ما همگان سکوت کردیم و سر بزیر افکندیم، یحیى گفت: پاسخ امیر المؤمنین مامون را بدهید.
اسماعیل بن اسحاق گوید: من هنگامى که متوجه شدم همه سکوت کردهاند روى زانوى خود نشستم و گفتم: یا امیر المؤمنین در میان ما کسانى هستند که به آن چه امیر المؤمنین مىگوید شناخت ندارند و على علیه السّلام را آن طور که شما معرفى مىکنید، نمىشناسند در حالى که ما را براى مناظره این جا دعوت کردهاند و ما باید در این موضوع مناظره کنیم.
مامون گفت: اى اسحاق اگر بخواهى از تو سؤال مىکنیم، و اگر مىخواهى شما از من سؤال کنید، من این موضوع را مغتنم دانستم
و گفتم من سؤال مىکنم،
گفت: بپرسید،
گفتم: امیر المؤمنین از کجا مىگوید: که على بن ابى طالب بهترین مردم بعد از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله مىباشد و او شایسته خلافت است.
مامون گفت: به من بگو فضیلت و برترى انسانها نسبت به همدیگر از کجا پیدا مىشود، و ملاک امتیازها چیست،
گفتم: به کارهاى نیک و عمل صالح معلوم مىگردد که آدمها با هم چه فرقى دارند،
مامون گفت: بگو در زمان رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله در میان اصحاب و یاران آن بزرگوار کدام یک برترى داشت. بعد از این اگر مفضول [یعنی کسی که فضیلت کمتری دارد] بعد از وفات حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله کارهائى انجام داد و بیشتر از فاضل در عهد رسول کار کرد، آیا مفضول مىتواند خود را هم پایه با فاضل بداند؟
من در پاسخ او گفتم: کسى که در عهد رسول اکرم مفضول بوده هرگز توانائى ندارد خود را به فاضل برساند.
مامون گفت: اکنون بنگر اصحاب شما یعنی همان کسانى که شما دینتان را از آنها اخذ کردهاید و آنها را در امور دین و دنیا رهبر گرفتهاید و به اعمال آنها اقتداء مىکنید چه اندازه براى على علیه السّلام فضائل نقل مىکنند، و آن فضائل را در کنار فضائلى که براى ابو بکر روایت کردهاند مقایسه کن بعد در این باره نیکو دقت کن و توجه نما که آیا فضائل ابو بکر مىتواند با فضائل على قابل مقایسه باشد، اگر قابل مقایسه بود بگو او افضل است،
نه به خداوند سوگند اگر فضائل ابو بکر و عمر را هم با یک دیگر جمع کنید و روى هم بریزید باز هم فضیلت على از هر دو زیادتر خواهد بود. اگر در این جا براى آن دو فضیلتهائى دیدى بگو آن دو از على برتر هستند، از این هم بگذرید بروید در باره عشره مبشره تحقیق کنید، و به بینید که فضائل همه آنها هم به مناقب و فضائل على علیه السّلام نمىرسد و اگر دیدید، بگوئید آن دو برتر مىباشند.